او...

کوتاه درباره فرصت سوزی ها در نمایشگاه بین المللی قرآن

هزارتو

گُمی! از همان اول کار معلوم نیست کجای کاری، حتی شاید یادت برود برای چه آمده ای. اغراق نمی کنم، واقعا آدم را گیج می کند. این همه راه رو و غرفه ها کوچک و بزرگ و آدم هایی که همه مثل تو گم شده اند. یک چیزی شبیه نمایشگاه کتاب، با این تفاوت که توی این یکی دقیقا نمی دانی چه می خواهی. شاید هم من اینطور بودم. به قصد فروشگاه که از خانه خارج نشده ام، آمده ام نمایشگاه بین المللی قرآن کریم.

انگار کار از همین پله های اول کج و معوج بالا رفته. نمایشگاه های ما تبدیل شده به فروشگاه های بزرگی که شاید حداکثر بازارهای فرهنگی خوبی باشند. اما نمایشگاه به هیچ وجه. خاطره تلخ سالن یاس نمایشگاه کتاب مثال آشنایی است. تنها وجه نمایشگاهی نمایشگاه کتاب که واقعا می شد تویش قدم زد و کتاب های جدید را دید و تورق کرد و پیشنهاد شنید و خرید نکرد! تلخ از ان جهت که عمرش کوتاه بود و نگاه فروشگاهی به نمایشگاه کتاب باعث شد تا امسال خبری از سالن یاس نباشد. حالا نمایشگاه قرآن هم تبدیل شده به یک فروشگاه فرهنگی – دینی ، با تابلوهایی که به در و دیوار نصب کرده اند و می توانی از روبرویشان رد شوی و لذت ببری.

البته منصفانه که نگاه کنیم نمایشگاه قرآن از پتانسیل های خوبی استفاده کرده. حتی بخش های خوبی هم می شود توی آن پیدا کرد. ولی سوال اینجاست که توی نمایشگاه قرار است چه اتفاقی بیافتد؟ جدای از ارتباط جامعه قرآنی با این نمایشگاه که استفاده و کارکرد مخصوص خودش را دارد، نمایشگاه می تواند محلی برای آشنایی قشرهای مختلف جامعه با فرهنگ قرآنی و حتی هویت مذهبی باشد. از الفاظ بیرون بیاییم. من به عنوان مخاطب نمایشگاه قرآن چطور می توانم استفاده مفیدی از این نمایشگاه داشته باشم؟ وقتی نه تصور دقیقی از غرفه ها دارم و نه نمایشگاه دغدغه ی جدیدی برای من ایجاد کرده است؟ اینطور است که مثل عادت معمول خرید، شروع به قدم زدن در نمایشگاه می کنم و هر غرفه به تناسب جذابیتش و شباهتش به دغدغه های من، مقداری از زمان من را به خودش اختصاص می دهد. بنا نیست این کارکرد ساده نمایشگاه را نفی کنیم، ولی فرصت عظیم نمایشگاه قرآن چرا باید به این سادگی از دست برود؟

شاید بهتر باشد به مسئله اصلی مان برگردیم. به نظرم تفاوت نمایشگاه با فروشگاه در اهمیت وجود روایت است. ما در فروشگاه نه مجبوریم و نه لازم داریم که مسیر خاصی را طی کنیم و خرید خاصی را انجام بدهیم-هرچند تجربه پاساژهای جدید نشان داده که حتی طراحی روایت در این مکان ها هم صورت می گیرد- اما قضیه نمایشگاه فرق می کند. نمایشگاه – آن هم از نوع نمایشگاه فرهنگی و دینی- باید روایت خاص خودش را داشته باشد. روایتی که مخاطب قرار است نقش اول آن را بازی کند. آن هم به تناسب سنش و شرایط فکری و شخصیتی اش. و این هنر نمایشگاه است که هر کس را در مسیر روایت مخصوص خودش قرار بدهد. روایت های مخصوص کودکان، روایت های مخصوص دانش آموزان، روایت های مخصوص خانواده ها و حتی روایت های مخصوص آنهایی که به همه چیز شک کرده اند. نمایشگاه قرآن فقط نمایشگاه جامعه قرآنی نیست. قرار است برای همه مخاطبان محتوا وجود داشته باشد. منتهی فقط قرار نیست مخاطب خودش دانه چینی کند. منِ مخاطبِ دانشجو، وقتی بدانم یک بخش نمایشگاه بخش ویژه دانشجوهاست، و آن بخش هم همه سوال ها و نیازهای من را پاسخگو باشد، و حتی فراتر ، برای من سوال ایجاد کند، دیگر چند ساعت توی هزارتوی نمایشگاه بدون هدف نمی گردم.

حالا کنار این داستان، فروشگاه هم داشته باشیم، تا شخصیت داستانمان، متناسب نیازهایش دست به انتخاب بزند. نه مثل فروشگاه ها و پاساژ ها که چشممان به زرق و برق مغازه هاست تا نیازهایمان را تعیین کنند. شاید اینطور ارزش نمایشگاه قرآن تا یک بازار فرهنگی پائین نیاید و غرفه های ارزشمند نمایشگاه توی هزار توی بی هدف آن گم نشود.