قرار بود بعد از نماز مغرب و عشا در ورزشگاه امیر الموئمنین (ع) جمع بشیم و شب رو اونجا بمونیم تا صبح حرکت کنیم . حدود ساعت پنج و نیم بود که به سمت ورزشگاه رفتم . وقتی وارد سالن سرپوشیده ی ورزشگاه شدم ، گردان های 173 و 175 و ذولفقار اومده بودن . از بچه های گردان ما ( 171 ) هم یه عده روی صندلی های کنار نشسته بودن ( در کل تعدادمون نزدیک 500 نفر می شد) . طبق معمول نزدیک یک ساعت بدون هیچ هدف خاصی نشستیم . حدود ساعت هفت و نیم بود که کم کم گردان ها رو به خط کردن و برنامه شروع شد . نظام گرفتن و کارهای معمول شروع شد . سخنرانی نماینده ی مقام معظم رهبری و فرمانده مرکز تا ساعت نه و نیم طول کشید و بعد از اون هم شام . برخلاف همه ی حدس و گمان ها که می گفتند قراره مائده* بدن ، مرغ دادن . مرغ با نون ! با مهدیار ( بسیجی سیاسی) یه دوری بیرون از ورزشگاه زدیم . داخل ورزشگاه ، چند تا از بچه ها مراسم جشن پتو به راه انداخته بودن که خوشبختانه ما از معرکه در رفتیم ! ساعت 11 بود که خاموشی دادن . تا ساعت 12 مشغول صحبت بودیم . دوباره یه سری به بیرون زدیم و وقتی برگشیتم دیدیم پتو هامان دودره(!) شده . مجبور شدیم بدون پتو بخوابیم . ساعت چهار و ربع بود که بیدارباش دادن . نماز و صبحانه تا ساعت پنج و نیم طول کشید . حدود ساعت شش بود که به صف شدیم تا به سمت ستاد مشترک سپاه ( محل رژه) بریم . گردان های 173 و 175 و ذولفقار سوار اتوبوس ها شدند ، اما به گردان ما اتوبوس نرسید و جمعیت هشتاد و چند نفره ی ما تا ساعت هفت و نیم منتظر اتوبوس بود . بالاخره ماشین جور شد و به سمت محل رژه حرکت کردیم . بعد از بازرسی به سمت جایگاهمون حرکت کردیم . در قسمت انتهایی میدان و دور از جایگاه بود . درست در اوایل مسیر حرکت آقا برای سان دیدن . ( زیر پرچم یا امام حسن عسگری(ع) ) اسلحه ها رو تحویل گرفتیم منتظر موندیم . هر یگان سرود مخصوصی داشت که باید در زمانی که آقا از جلوی یگان رد می شد اونو می گفت . شعار ما "گردان عاشورایی رهبریم ... ویرانگر کاخ ستمگرانیم " بود . شعار دسته جمعی هم بود که همه ی افراد حاضر باید می خوندنش . تا ساعت 10 مشغول تمرین کردن بودیم . همون حدود ها بود که آقا وارد شد . اول سرود ملی رو خوندیم و بعد آقا مشغول سان دیدن شدند . لحظه ی به یاد موندنی ای بود . شاید بیشتر از چند ثانیه جمال زیبای آقا رو ندیدیم ، اما همون چند ثانیه ی کوتاه هم می تونست خستگی رو از تنمون بیرون کنه . سخرانی سردار جمفری و آقا هم بعد از سان دیدن انجام شد و در آخر هم رژه ی یگان ها بود . البته ما یگان مستقر بودیم و قرار نبود رژه بریم . بعد از رژه هم کم کم به سمت اوتوبوس ها به راه افتادیم . ناهار هم مهمون اونها بودیم .
* کنسرو های معروف بسیج که غذای مخصوص اردو ها و برنامه هاست .