یا لطیف

 

گفتم : برای چی می خندی ؟

گفت : خوب خنده داره ! مسخرس !

گفتم : کجای عاشقی خنده داره ؟

گفت : اینکه یکی عاشق مرگ باشه خنده داره !

گفتم : خوب اشکالی نداره ، می دونی شهادت چه لذتی داره ؟ آخه من و تو چی می فهمیم از لذت شهادت ؟

گفت : آخه بی معنیه ! شهادت برام مفهومی نداره ، شهدا هم یه سری آدم بودن که رفتن و تیر بهشون خورد و مردن ، با کسی که ماشین بهش می خوره و می میره که فرقی نداره !

گفتم : شهدا به خاطر شخصیتشون بود که شهید شدن ، به خاطر این که خدا دوسشون داشت !

گفت : خوب مگه شهدا کی بودن ؟

گفتم ؟ همت رو می شناسی؟

گفت : نه !

گفتم : چمران رو می شناسی؟

گفت : نه !

گفتم : خرازی رو می شناسی؟

گفت : نه !

گفتم : زین الدین رو می شناسی ؟

گفت : نه !

گفتم : باکری رو می شناسی ؟

گفت : نه !

گفتم : باقری رو می شناسی؟

گفت : نه !

گفتم ....

و من مانده بودم ، در حیرانی و ویرانی ، که چرا آنقدر از شهدا  و جنگ دور شده ایم ، آنقدر که نمی دانیم نام اتوبانی که بارها از آن گذشته ایم ، نام شهیدی است که همت می نامیدندش ، یا چمران و باقری و یا زین الدین ! و ما خوب می دانیم که فلان فوتبالیست در فلان تیم غربی توپ می زند و فلان جا مصدوم شده، فلان بازیگر فیلم جدیدی بازی کرده ، فلانی زن دومش را طلاق داده و فلانی... ، اما افسوس که نمی دانیم همت کجا شهید شد و چمران چگونه پر گرفت ! نمی دانیم زین دین از کدام خیابان به عرش رفت ، و باکری چرا برنگشت ! نمی دانیم خرازی با نگاه عمیقش پی چه چیزی می گشت و نمی دانیم بابائی چرا در آسمان ماند ! نمی دانید چه شد که صیاد و کاظمی هم رفتند ، نمی دانیم در کربلای پنج چه گذشت ، نمی دانیم چرا اروند بوی خون می دهد ، نمی دانیم دوکوهه چرا همیشه دلتنگ است ، نمی دانیم چرا مجنون چشم به راه است ، نمی دانیم  چرا فکه تشنه است ، نمی دانیم چرا طلائیه مظلوم است ، نمی دانیم چزابه چرا حال عجیبی دارد ، نمی دانیم چرا خرمشهر پی گمگشته اش می گردد ، نمی دانیم چرا محمودوند  و پازوکی را بردند ، و نمی دانیم چرا فزرندان شهدا این قدر غریبند ! نمی دانیم چرا دختر شهید از مزار پدرش دل نمی کند ، نمی دانیم چرا پسر شهید عکس پدرش را در آغوش می گیرد ، نمی دانیم چرا همسر شهید همیشه چشمانش سرخ است ، نمی دانیم چرا سرفه های خشک شیمیایی با لبخند است ، نمی دانیم چرا  تق تق عصای جانباز سمفونی ایثار است  ، نمی دانیم چرا از یاد برده ایم یادی را که نباید فراموش می کردیم . و

نمی دانیم چرا انتظار آنقدر طولانی شده است ...

 

 --------------------

پ .ن : گفت و گو های ابتدای متن ساختگی نیست ( با اندکی تغییر ) برای بنده اتفاق افتاده است .